آیتالله مکارم شیرازی، شهریور ۵۸: برای ثبات انقلاب باید عوامل نارضایتی را از بین ببریم/ مقدار زیادی از خشونتها به انقلاب تحمیل شد

شک هم نیست که دولت انقلابی عمل نکرده ولی این را هم باید اعتراف کرد که بیش از اندازه به دولت حمله میشود، علتش هم این است که یک دولت موقت قدرتش هم محدود است و ما نباید انتظار داشته باشیم کاری که «امام» انجام میدهد دولت هم قادر به انجامش باشد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در حالی که تنها هشت ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود و مجلس خبرگان قانون اساسی سرگرم ترسیم ستونهای نظام نوپای جمهوری اسلامی بود، جامعه ایران سرشار از گفتوگو، امید و البته پرسشهای جدی و انتقادی بود. «جوانان امروز» در شماره ۱۲ شهریور ۱۳۵۸ به سراغ یکی از چهرههای محوری و اثرگذار این مجلس رفت: آیتالله ناصر مکارم شیرازی، روحانی مبارزی که حضوری پررنگ در مبارزات پیش از انقلاب داشت و اکنون نقشی تعیینکننده در تدوین قانون اساسی ایفا میکرد. این مصاحبه، در متن تبوتاب سیاسی، به پرسشهایی میپردازد که از ذهن نسل جوان، روشنفکران و فعالان اجتماعی میگذشت: از انحصار قدرت روحانیت و جایگاه زنان تا مسئله ولایت فقیه، آزادیهای سیاسی، نقش چریکها، خشونتهای پس از انقلاب و چشمانداز آینده ایران. گفتوگویی که هم تصویر روشنی از دیدگاههای یکی از معماران اولیه قانون اساسی میدهد و هم آینهای از تنشها، دغدغهها و آرمانهای نخستین سال جمهوری اسلامی است. بخشهایی از این گفتوگو را در پی میخوانیم:
از آنجا که حضرت آیتالله نقش موثر و سازندهای در مبارزه جامعه روحانیت آگاه و انقلاب اسلامی داشته و یکی از مهرههای موثر مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی هستید، بهتر است سوالاتمان را از مجلس خبرگان شروع کنیم، طبیعی است که به یک روزنامهنگار اجازه میدهید سوالاتی که در ذهن مردم یا در میان طبقه روشنفکر در زمینه مجلس خبرگان وجود دارد هرچند انتقادی مطرح کنم چون یکی از وظایف مهم روزنامهنویس طرح سوالهای انتقادی مردم و پاسخگیری است. مجلس خبرگان از آغاز بحثانگیز بود، گروههای چپ و حتی میانهرو نظیر جبهه ملی هم معتقد به تشکیل مجلس موسسان بودند نه خبرگان… اما این یک بحث قدیمی است و مجلس خبرگان اینک کار خود را شروع کرده و آن انتقادها دیگر جایی برای طرح ندارند ولی این سوال انتقادی هنوز هم داغی خود را دارد که از کل گروه نمایندگان منتخب سهچهارم بلکه بیشتر مستقیما از روحانیت و معمم هستند و همین آمار سبب شده است که گروهی از منتقدین این نوع انتخاب را نوعی «انحصارطلبی» از جانب روحانیت بدانند. آنها میگویند از عصر امیرکبیر تا امروز حدود یک میلیون ایرانی در بهترین دانشگاههای خارج و داخل فارغالتحصیل شدهاند همه دارای تخصصهای علمی و اجتماعی هستند و همه هم مسلمان، چگونه حزب جمهوری اسلامی این عده را در لیست کاندیداهای خود نگذاشته و اصولا به نظر شما لازم بود که مجلس به طور دربست در اختیار جامعه روحانیت باشد؟
به عقیده من این سوال را باید به جای اینکه در برابر منتخبین بگذارید در برابر مردم قرار بدهید بگذارید این نکته را اول روشن بکنیم که انتخابات آزاد بود، نمیگویم اشکالی نداشت اما با همه ایرادها انتخابات آزاد بود، حالا باید دید چرا مردم در چنان انتخابات آزادی بیشتر روحانیون را انتخاب کردند، به عنوان مثال حتی جایی مثل شیراز که حزب جمهوری اسلامی از افراد غیرروحانی هم کاندیدایی داشت مردم باز هم آنها را رها کرده و به روحانیون رای دادند، علت را باید جستوجو کرد. من فکر میکنم یکی از دلایل عمده سرخوردگی مردم از به اصطلاح اندیشمندان دولتی و اینطور چهرهها بود، که سالها دانش و معلومات خود را در خدمت رژیم شاهنشاهی گذاشتند در حالی که از جامعه روحانیون ممتاز (بگذریم که چند روحانینما را نمیشود به حساب آورد) هیچکس در خدمت رژیم نبود و این همان عاملی است که در انتخابات مجلس خبرگان باید به حساب آورد، اتهام انحصارطلبی به روحانیون موقعی صحیح بود که از سوی روحانیون فعالیتی در این زمینه شده باشد ولی این مردم بودند که رای دادند و مطمئنا این سرخوردگی تنها به دلیل موضعگیری روشنفکران در رژیم پیشین بوده است.
حضرت آیتالله ازجمله اشخاصی هستید که معتقدید قانون اساسی تنها برای یک نسل نیست بلکه لااقل زندگی چندین نسل را شامل میشود، با توجه به روح دموکراسی اسلامی آیا فکر نمیکنید حضور فقط یک زن در مجلس خبرگان نوعی بیاعتنایی به دموکراسی عددی باشد؟ آیا حزب جمهوری اسلامی که با پیروزی کامل انتخاب را برده است نمیتوانست لااقل برای جلوگیری از آزردگی خاطر نیمی از جامعه ایرانی، زنان بیشتری را کاندیدا میکرد، نکته دیگر آیا با روند پیشرفت علوم و همکاری دستهجمعی و موثر زنان در تمام زمینههای اجتماعی و شرکت فعال زنان ایرانی در تمام امور مملکتی گمان نمیکنید اعتراض زنان به پیشنویس قانون اساسی و اینکه میگویند: «قانون اساسی اسلامی» یک قانون مردسالاری است وارد باشد؟ و واقعا چه میشود کرد که زنان آگاه و اندیشمند ما مجددا در جایگاه شایسته خود در اجتماع قرار بگیرند و وظایفشان محدود به بچهدار نشود و در اجتماع اسلامی هم به حساب آیند.
اولا اینکه بیش از یک زن برای مجلس خبرگان کاندیدا نشده درست نیست، زنان دیگری هم بودند اما چرا انتخاب نشدند؟ من فکر میکنم دلیلش عدم آشنایی جامعه با چهره زنان مبارز و آگاه بوده است چون در گذشته زن در مسائل سیاسی و اجتماعی نقش دکور داشته و باید معترف بود که زنان ما بهتازگی به آن شکل حقیقی وارد فعالیت اجتماعی شدهاند. البته در میان زنان استعدادهای شایستهای هستند اما متاسفانه شناخته نشدهاند و اگر واقعا زنان بیشتری داخل گود مبارزه اجتماعی بودند خیلی بجا بود که تعداد بیشتری انتخاب میشدند و فکر میکنم در آینده اگر انتخاباتی بشود زنان بیشتری کاندید و انتخاب خواهند شد چون همین یک زن که وارد مجلس شده هم مورد استقبال روحانیت قرار گرفته و هم مردم.
ولی وقتی قانون مربوط به زنان به مجلس میرود هیچوقت مرد نمیتواند منافع زن را دقیقا بفهمد و رعایت کند.
اما من فکر نمیکنم اگر مسئلهای مربوط به زنان مطرح و تصویب شود منافع زنان در آن رعایت نشود چون ما طرز فکرمان در مسائل اسلامی این است که حافظ منافع گروه خاصی نباشیم بلکه مسلمان باید حافظ منافع همه گروهها باشد، آن طرز تفکر غربی که میگوید هر وکیلی حافظ منافع گروه خاصی است از نظر ما مردود است، اگر ما قانونی را که در مجموع حافظ منافع عمومی است تصویب کنیم و احیانا در عمل این قانون منافع گروهی را از کل جامعه تامین نکرده باشد هیچوقت اعتراض این گروه برایمان مسئلهای نیست چون منافع کل جامعه مهم است، حالا میخواهند ما را مجددا انتخاب بکنند یا نه، من هرگز به این موضوع نمیاندیشم که برای منافع گروه خاصی منافع کل را نادیده بگیرم که مجددا انتخاب شوم، هدف ما انجام صحیح و درست کار است به هیچ وجه حافظ منافع جنس یا طبقه خاصی نیستم و من مخصوصا برای رفع هرگونه نگرانی و انتقاد که گویا قانون اساسی میخواهد زنان فقط به خانهداری مشغول شوند پس از مشورت با عدهای از دوستان در قم پیشنهاد کردم این تبصره در ماده مربوط به زنان افزوده شود که زنان میتوانند در تمام امور اجتماعی شرکت کنند البته با رعایت ضوابط اسلامی.
حضرت آیتالله ایرادها و انتقادهایی که سازمانهای زنان با نگرانی خاص نسبت به پیشنویس قانون اساسی مطرح کردهاند خواندهاند؟ تا چه اندازهای این انتقادها را وارد میدانند؟
من فکر میکنم اصل اولی که در پیشنویس قانون اساسی در مورد حقوق زنان مطرح شده مقداری سوءظن زنان را برمیانگیزد که بله میخواهند تمام فعالیت زنان را در خانهداری محدود کنند ولی با اضافه کردن آن ماده که گفتم این ناراحتی از بین خواهد رفت. از طرفی باید بگویم که ما عملا شرکت زنان را در مبارزه پذیرفتهایم، چرا به طور قانونی چنین موضوعی را نپذیریم، شرکت زنان را در شعار سیاسی دادن، مبارزه سیاسی کردن، قربانی دادن، قرار گرفتن در صف پاسداران را پذیرفتهایم، وقتی عملا چنان فعالیتهای اجتماعی را پذیرفتهایم دلیلی ندارد، که به طور قانونی نپذیریم.
سوال من حضرت آیتالله که میبینم حمایت از حقوق زن را عملا مد نظر قرار دادهاید این است که آیا حاضرید اگر زنی تمام شرایط مورد نظر شما را داشت به او به عنوان رئیسجمهوری منتخب مملکت رای بدهید؟
در مورد انتخاب رئیسجمهوری ما جای بحث داریم، ولی فعالیت اجتماعی منحصر به این نیست که خانمی رئیسجمهور شود، شما ببینید در ممالک دیگر با اینکه هیچ نوع قید و شرطی هم برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، زنان نیست (به جز استثنائاتی کاملا شخصی) عملا تمامی رئیسان جمهوری از مردان انتخاب میشوند مثل آمریکا، فرانسه، آلمان و خیلی جاهای دیگر… البته من نمیخواهم در این مورد بخصوص نظر قطعی بدهم ولی به فرض اینکه همین مورد انتخاب رئیسجمهوری زن در قانون ما استثنا بشود دلیل منع فعالیتهای اجتماعی زن در جمهوری اسلامی نخواهد بود.
ولی عملا زنان ما دلایلی برای نگرانی دارند. غیر از مواردی که نمیخواهم وارد بحث آن شوم مثل جداسازی زن و مرد در دریا و استخر و اینجور جاها، عملا داریم میبینیم که مسئله جداسازی زن از فعالیتهای اجتماعی در کنار مردان، آرامآرام پیش میرود و حالا کار به سالن سینماها دارد میکشد که زنانه و مردانه بشود یا همین مسئله مخالفت با ابقای مدارس مختلط که خانمها نسبت به آن خیلی هم حساسیت دارند.
این جداسازیها اگر صرفنظر بکنیم که در غرب رایج است و باز صرفنظر بکنیم که برای بعضیها هرچه در غرب رایج است یک رابطه انسانی صحیح است، ما هیچ نوع دلیلی نداریم که این نوع جداسازی عیب محسوب بشود بخصوص که ضررهای آن را هم دیدیم مثل استخر و ما فراموش نکردیم که کنار دریا به چه کانونی تبدیل شده بود یا چه محصولی استخرهای مختلط داشت، ما اگر مسئله جداسازی را مطرح میکنیم آن نوع جداسازی است که ضررهای اخلاقی دارد یا مثلا در مورد مدارس مختلط من آمارهایی دیدم که بازده تحصیلات در مدارس مختلط نسبت به مدارس عادی در سطح پایین بوده است.
یکی از مسائل مورد بحث و انتقاد در قانون اساسی مسئله ولایت فقیه و نظارت کامل روحانیت بر مسائل اجرایی است که در قانون اساسی مطرح شده است و منتقدین میگویند ولایت فقیه درحقیقت نوعی «حق وتو» برای جامعه روحانیت است که هرچه نپسندید بلافاصله «وتو» کند. از طرفی اگر قبول کنیم که مردم نمایندگان خود را انتخاب و به مجلس میفرستند آیا فکر نمیکنید معارضهای بین نمایندگان منتخب مردم و ولایت فقیه پدید آید؟ آیا در عمل یک نوع دوگانگی قدرت به وجود نیاوردهایم؟
من فکر میکنم یکی از مهمترین مسائلی که هماکنون در مجلس خبرگان مطرح شده همین ولایت فقیه است، تصادفا یکی از آقایان نمایندگان سرشناس هم همین مسئله را در مجلس مطرح کرد و گفت که ولایت فقیه تضاد کامل با دموکراسی و انتخاب مردم دارد، باید از یکی از دو راه صرفنظر کنیم یا از ولایت فقیه یا تشکیل مجلس نمایندگان مردم و چون ما براساس آزادی مردم به مجلس خبرگان آمدهایم نمیتوانیم ولایت فقیه را قبول کنیم و رای مردم را نفی کنیم چون نفی رای مردم یعنی نفی خودمان، ولی من شخصا روی این مسئله خیلی فکر کردم و طرحی هم تهیه کردم که به موقع به مجلس خواهم داد که بین ولایت فقیه و نمایندگان انتخابی مردم تضادی نیست. مثالی میزنم فکر کنید در مجلس شورای ملی یک سلسله قوانینی به وسیله نمایندگان مردم تصویب شود این مصوبات ممکن است تضادی با قانون اساسی داشته باشد، چه کسی باید تشخیص بدهد که قوانین مصوبه با قانون اساسی تضاد دارد یا نه؟ یا باید: «شورای نگهبان» به این موضوع رسیدگی کند یا دیوان عالی کشور، بالاخره مرجعی باید به این موضوع برسد، آیا مراجعه کردن به صاحبنظران حقوقی با روح دموکراسی تضادی دارد و حاکمیت نمایندگان مردم را نقض میکند؟ مسلما نه! چون مسئله حقوقی است و در صلاحیت حقوقدانان ورزیده حالا همین اختلاف نظر را در مسائل اسلامی فکر کنید، خوب جمهوریمان اسلامی است، شوخی هم نمیکنیم، اسلام دکور نیست، واقعیتی در جمهوری ماست که قوانین باید اسلامی باشد حالا اگر یک جا نمایندگان مردم قانونی را گذراندند که تردیدی درباره اسلامی بودن و نبودنش پیدا شد کدام مرجع باید به این موضوع رسیدگی کند؟ آنها هم نمیگویند که این قانونی که به وسیله نمایندگان مردم تصویب شد صحیح است یا نه؟ به سود مردم هست یا نه؟
بلکه قضاوت و نظر خواهند داد که این قانون با مبانی اسلام مغایرت دارد یا نه، طبعا همانطور که درباره تضاد با قانون اساسی میرفتیم سراغ شورای نگهبان یا نخبگان یا دیوان عالی کشور در اینجا هم باید مرجعی باشد و آن مرجع «ولایت فقیه» است کما اینکه در آمریکا هم چنانچه مسئلهای در همین زمینه پیدا شد به وزارت دادگستری مراجعه میکنند. درحقیقت ما پیشبینیهایی میکنیم که حق حاکمیت مردم به وسیله نمایندگان منتخب حفظ شود در عین حال نظارت ولایت فقیه در تماس با مسائل اسلامی نفی نشود.
… به هر حال سرنوشت و عملکرد دولت بازرگان به عنوان دولت موقت انقلاب از آغاز مورد بحث بوده است حتی بارها گروههایی از رهبران مذهبی نیز بر طرز عمل دولت بازرگان انتقاد کرده و هفته پیش رهبری انقلاب نیز دولت را متهم کرد که انقلابی عمل نکرده است. یکی از انتقاداتی که به دولت میشود عدم قاطعیت در امور از یک طرف و خودداری از اجرای پروژههای ضربتی و انقلابی است. در این زمینه آیا شما هم معتقد هستید که دولت عملکرد انقلابی نداشته است و از این بابت دولت را سرزنش میکنید یا اینکه ایجاد رفورم و اصلاح به طور مداوم و آرام را بر سلسله عملیات تند انقلابی ترجیح میدهید؟
شک نیست که در مرحله انقلاب باید انقلابی عمل کرد و شک هم نیست که دولت انقلابی عمل نکرده ولی این را هم باید اعتراف کرد که بیش از اندازه به دولت حمله میشود، علتش هم این است که یک دولت موقت قدرتش هم محدود است و ما نباید انتظار داشته باشیم کاری که «امام» انجام میدهد دولت هم قادر به انجامش باشد، دولت، دولت موقت است و قدرت دولت در شرایط موقت همین است و تلاش ما باید این باشد که هرچه زودتر با انتخاب رئیسجمهوری دولت ثابت روی کار بیاوریم تا صاحب قدرت هم باشد.
حضرت آیتالله شما بارها در مسائل مربوط به جوانان مقالاتی نوشتهاید، جوانان از بازوهای نیرومند انقلاب بودهاند ولی بدون تعارف امروز بخش و هسته مهمی از جوانان تحصیلکرده سرخوردگیهایی نسبت به انقلاب پیدا کردهاند بعضی دستههای فشار در محافل دانشگاهی و اجتماعات روشنفکرانه، بیش از حد متعارف آنها را در فشار فکری میگذارند، یادم هست که امام خمینی وقتی در پاریس بودند همیشه تاکید میکردند که اسلام از هیچ ایدئولوژی نمیترسد چون اسلحه فکری اسلام در برابر همه آنها نیرومندتر است، امام میگفتند آنها حتی میتوانند نشریه و حزب داشته باشند، ولی در عمل چنین موردی دیده نشده و این سرخوردگی بیشتر ناشی از اعمال فشاری است که به آنها وارد میشود، بستن مراکز مختلف ازجمله مرکز مجاهدین خلق نوعی واکنش منفی به وجود آورده، آیا واقعا لازم است که از ترس ضدانقلاب وسایلی برانگیزیم که عملا نیت ضدانقلاب جامه عمل بپوشد؟ آیا ممکن نیست این فشارهای غیرلازم اوضاع را از کنترل انقلاب خارج کند؟
جوانان همانطور که گفتید بازو و ستون فقرات انقلاب هستند، سنگینی برنامههای انقلاب هنوز هم بر دوش جوانان است اما متاسفانه امروز یک سلسله مسائل با هم مخلوط شده است، باید آزادی بیان، قلم، اجتماعات تامین شود ولی انکار هم نمیتوانیم بکنیم که در زیر نقاب آزادی سوءاستفادههایی هم شده است. بعضی از همین گروهها مرتکب اعمال غیر قابل انکاری شدند، در گنبد اعمال تخریبیشان مشاهده شد، در کردستان و خوزستان هم همینطور حالا چه عناصری بودند که داخل این گروهها شدند و این اوضاع را به وجود آوردند نمیدانم، ولی زیر نقاب آزادی سوءاستفاده شده، اگر واقعا به نام آزادی سوءاستفاده و توطئه نشود چه بهتر که همه چیز تضمین شود.
ما میدانیم وقتی جلوی فعالیت حزبی را بگیریم این فعالیتها به زیرزمین کشیده میشود و فعالیت زیرزمینی هم خطرناک است، ولی چه کنیم که چنان همه چیز مخلوط شد که جداسازی امکان نشد، اما من خودم سوالی درباره مسائل سازمانهای چریکی به طور مطلق دارم و دلم میخواست این سوال را مطرح کنم که اصلا وجود سازمانهای چریکی بعد از پیروزی انقلاب چه مفهومی دارد؟ تا آنجا که ما فهمیدیم هدف از تشکیل سازمانهای چریکی مبارزه با دولتهای ضدمردمی است مثل رژیم سابق اما وقتی انقلاب پیروز شد و ۹۸ درصد مردم آن را تایید کردند، رهبری را هم تایید نمودند با این حال وجود یک سازمان مسلح چریکی چه مفهومی میتواند داشته باشد؟! میگویند ما میخواهیم نگذاریم انقلاب از بین برود، تداوم ببخشیم، خوب این را میشود در زیر چتر پاسداران انقلاب عمل کرد آنها باید صریحا بگویند این رهبری و این حکومت را قبول دارند یا نه؟ اگر قبول دارند اسلحهشان را ببرند زیر چتر، اگر قبول ندارند با صراحت اعلام کنند هم قبول داشته باشیم هم نه نمیشود!
طبیعی است که در مسائل اجتماعی نمیشود گفت دو راهحل وجود دارد، راهحلهای متعدد ممکن است وجود داشته باشد البته من تا به حال با رهبران این سازمانها صحبتی نکردهام ولی آنطور که احساس میکنم ترسشان از این است که نکند قبل از تصویب قانون اساسی و تضمین آزادیهای جمعی، یک وقت در فشار قرار بگیرند، از طرفی دولت یک دولت موقت است، از قدرت کامل برخوردار نیست، مراکز تصمیمگیری متعدد است و ممکن است هر لحظه گروهی در صدد نابودی و سرکوبیشان برآید به همین دلیل اسلحه خود را حفظ میکنند تا تضمین کامل آزادیها.
خوب این هم راهش این است که حداقل این سازمانها خود را تحت رهبری امام قرار دهند.
ولی مسئله تضاد ایدئولوژی چه میشود؟ بعضی از این سازمانها ایدئولوژی کمونیستی دارند.
آیا آنها رژیم جمهوری اسلامی را پذیرفتهاند یا نه؟
طبعا بعضی از آنها به جمهوری اسلامی رای ندادهاند.
در آن صورت آنها مخالفین رژیم هستند، چون رژیم ما جمهوری اسلامی است در هیچ نقطه از دنیا دیدهاید دولتی یک گروه مسلح ضدرژیم را تحمل کند؟
البته من نمیتوام موضع آنها را در اینجا بشکافم چون در مسیرشان نیستم ولی این نکته را نمیتوان نادیده گرفت که عدهای روی هدفهای مشخص و حسابشده یا اغراض شخصی میتوانند به بهانههای گوناگون وسیله ناراحتی یا تعطیل روزنامهها و افراد بشوند، مشکل «تفسیر» کلمه «مخالف» است، گروهی مخالفتی اصولی ولی سازنده دارند در جهت تحکیم دستاوردهای انقلاب و گروهی مخالفتشان از یک دیدگاه ضدانقلابی آب میخورد ولی در عمل میبینیم که همه منتقدین یا مخالفین به یک چوب رانده میشوند این چیزی است که جوانها و نیروهای سالم جامعه ما رانگران کرده است.
من فکر میکنم راهحل اصلی در تفاهم و نزدیکی فکری باشد نه کنار کشید، البته اشتباهاتی میشود، کمیتهها باید اصلاح شود، بعضی عناصر دادگاههای انقلابی باید تصفیه شوند، گاهی اشتباهاتی هم واقع شده اما همه اینها موقعی حل میشود که تفاهم و نزدیکی بیشتری به وجود آید.
حضرت آیتالله من اینطور حس میکنم دستهایی در کار بوده و تلاشهایی شده که انقلاب ایران که میتوانست با ملاطفت و آرامش ادامه یابد روز به روز رنگ خشونت بیشتری به خود بگیرد، در حالی که شش ماه از انقلاب ما میگذرد هر شب در روزنامهها خبر از اعدام حداقل ده نفر مجرم تازه داریم، خود شما میدانید که خشونت خشونت میآورد. و به همین جهت هم شما جزو اولین پیشگامان طرح عفو عمومی بودید و شجاعانه در آن شرایط از طرح عفو پشتیبانی وسیعی کردید میخواهم سوال کنم که واقعا بالا گرفتن خشونتها از دیدگاه آیتالله به چه نحو تعبیر میشود، بخصوص توضیحی بدهم که اخیرا یک مقایسهای بین انقلاب ایران و نیکاراگوئه در اذهان عمومی مطرح است که آنها پس از رسیدن به قدرت اعلام کردند که اشتباه انقلاب ایران را در اعدامها تکرار نمیکنیم و یک کابینه وحدت ملی هم تشکیل دادند و به سازندگی پرداختند.
من فکر میکنم مقدار زیادی از این خشونتها به انقلاب ایران تحمیل شده است و ضمنا شرایطی که در انقلاب ایران متبلور است در انقلاب نیکاراگوئه نبوده، انقلاب ایران یک ضربه سنگین به امپریالیسم و صهیونیسم وارد کرده ما میدانیم که واکنش این انقلاب حتی در حکومتهای غیرمردمی در منطقه چگونه بوده، شاید نیروهای خارجی در انقلاب نیکاراگوئه بیمیل هم نبودند که این پیروزی انجام شود و خودشان را کنار بکشند، حکومتی سرکار بیاید که مورد اعتماد مردم هم باشد اما در ایران بسیاری از منافع بسته و قطع شده و ناچار اعمالی مرتکب میشوند که خشونت را بر ما تحمیل میکنند، مثلا من فکر میکردم بعد از عفو عمومی فضا طوری خواهد شد که بتوانیم در موقعیت مناسب تقاضای عفو بیشتری بکنیم حتی نسبت به محکومین اما متاسفانه وقتی وقایع پاوه و آن خشونت عظیم پیش آمد باز هم خشونت تازهای به انقلاب ایران تحمیل شد، به هر حال امیدواریم با عبور از وقایع کردستان باز زمینهای فراهم شود که این دوران خشونت گذرا شود و ما وارد مرحله جدیدی شویم که لطافت اسلامی خود را نشان دهد.
آخرین سوالم را به این صورت مطرح میکنم، امید شما به انقلاب اسلامی ایران با توجه به خطراتی که متوجه انقلاب شده مثل یک نوع پسزدگیهای اقتصادی بیکاری، تورم، افزایش قیمتها، جنگهای تحمیلشده داخلی، چگونه هست؟ چون تا آنجا که یادم هست شما در مقالات خود مرتبا عوامل دولت را به بیداری و هوشیاری و مقابله با بحرانها دعوت میکردید…
من در کوتاهمدت خطری متوجه انقلاب نمیبینم، چه واقعا مردم خاصه نسل جوان در کنار انقلاب ایستادهاند و هر وقت هم اعلام تظاهراتی مثل تظاهرات روز وحدت و قدس میشود میبینیم مردم مانند یک تن عمل میکنند. بنابراین در کوتاهمدت هیچ خطری انقلاب را تهدید نمیکند. اما در دراز مدت همیشه خطر هست، این حرفها که شاه برگردد، پالیزبان یا بختیار بیاید اثری نمیتواند داشته باشد اصلا فرض را بر این بگیریم که با یک سیطره نظامی وحشتناک هم برگردند چه فایده؟ باز مغازهها بسته، باز تعطیل عمومی، پیچ نفت بسته میشود، این واقعا اشتباه است، به هر حال نه کودتا، نه اشغال نظامی نه آمدن بختیار هیچکدام نمیتواند خطری در کوتاهمدت متوجه ما کند اما در درازمدت این بسته به ما و دولت ماست، عوامل ناراضی ایجاد کنیم سوءاستفاده از قدرت کنیم. به عنوان مثال پاسدارانش خدای نکرده سوءاستفاده کند، کمیتهاش خدای نکرده سوءاستفاده کند، «اداری» کمکاری کند، خشونت را به صورت طبیعت ثانوی ادامه بدهیم، این عوامل در درازمدت خطرناک است به همین دلیل هشدارم را تکرار میکنم اگر بخواهیم این انقلاب را ثابت ببینیم باید عوامل نارضایتی را از بین ببریم و به عبارت دیگر آینده بسته به خواست ماست.
۲۵۹
کد خبر 2110164
- خرید ارزان بلیط هواپیما از 900 ایرلاین رزرو ارزان 1.5 میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین 50 کشور در کوتاهترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
-
عکس/ سرتیپ حسین خلیلی، خلبان مشهور در کنار جنگنده F-۵؛ دهه ۵۰
-
آیتالله مکارم شیرازی، شهریور ۵۸: برای ثبات انقلاب باید عوامل نارضایتی را از بین ببریم/ مقدار زیادی از خشونتها به انقلاب تحمیل شد
-
خاطرات هاشمی: جناح چپ هنوز روی اظهارات آقای خاتمی مانور میدهد