انقلاب لایکها و توییتها؛ تغییر چهرهٔ کنشگری سیاسی / از سندیکا تا هشتگ، سیاستورزی در عصر جدید / آیا هشتگ و لایک جایگزین اتحادیه و سندیکا شده است؟

موفقیت در کنش اتصالی در گرو ایجاد تعادلی ظریف میان آزادی بیان فردی و انسجام جمعی است. اگر این تعادل با اهداف روشن و چارچوبهای منسجم همراه شود، شبکهها ی اجتماعی میتوانند به ابزاری قدرتمند برای تغییرات واقعی و پایدار بدل شوند؛ همانگونه که نمونههای آن را در جنبشهای معاصر، از بهار عربی تا اعتراضات در دیگر کشورهای غیردموکراتیک، شاهد بودهایم.
گروه اندیشه: متن زیر از سوی الکساندرا سِگربِرگ، استاد علوم سیاسی دانشگاه اوپسالا و ویلیام لَنس بِنِت، استاد ارتباطات و علومسیاسی دانشگاه واشنگتن هستند که با این منبع Lance Bennett & Alexandra Segerberg, “The Logic of Connective Action”, Information, Communication & Society, ۱۵:۵ (۲۰۱۲), pp.۷۳۹-۷۶۸ منتشر و در سایت دانشکده ترجمه شده است. این مطلب به بررسی تحول در شیوهٔ کنشگری سیاسی، از مدلهای سنتی مبتنی بر کنش جمعی (Collective Action) به مدلهای نوین مبتنی بر کنش اتصالی (Connective Action) میپردازد. نویسندگان مقاله، الکساندرا سگربرگ و ویلیام لنس بنت، استدلال میکنند که در عصر دیجیتال، شبکههای اجتماعی و ابزارهای ارتباطی شخصی، جایگزین سازمانها و احزاب سنتی مانند سندیکاها شدهاند. کنش جمعی به مدل قدیمی اعتراضات و جنبشها اشاره دارد که در آن افراد تحت رهبری یک سازمان، حزب یا اتحادیه، با اهداف و هویتهای جمعی مشخص به میدان میآمدند. مثال این مدل، اعتراضات گروه ۲۰ در لندن است که توسط بیش از ۱۶۰ سازمان مختلف هماهنگ شده بود.
در مقابل، کنش اتصالی مدل جدیدی است که به واسطهٔ شبکههای اجتماعی شکل گرفته است. در این مدل، مشارکت افراد بر پایهٔ روایتها و انگیزههای شخصی آنها است. به جای حل شدن در هویت جمعی، افراد محتوای شخصی خود را به اشتراک میگذارند و با استفاده از هشتگها و ابزارهای دیجیتال، به یک ایدهٔ مشترک میپیوندند. جنبشهایی مانند «اشغال والاستریت» و «خشمگینان اسپانیا» نمونههای بارز این نوع کنش هستند که بدون رهبری مرکزی، توانستند میلیونها نفر را بسیج کنند.این تحول، پاسخی به فردگرایی فزاینده و بیاعتمادی نسل جوان به نهادهای سنتی است. در این مدل، شبکههای اجتماعی نقش سازماندهنده را ایفا میکنند و مشارکت میتواند به سادگی یک لایک یا بازنشر باشد. نویسندگان تأکید میکنند که برای تحلیل جنبشهای امروز، باید فراتر از مدلهای کلاسیک عمل کرد و منطق کنش اتصالی را درک کرد. در نهایت، اشاره میشود که موفقیت این جنبشها به توانایی آنها در ایجاد تعادل بین بیان آزاد فردی و انسجام جمعی بستگی دارد. این مطلب در زیر از نظرتان می گذرد:
تصویر ساختهی هوش مصنوعی است (Nattysiri)
برای جوان امروزی دیگر مطرح کردن یک خواست سیاسی یا اعتراض مدنی از مسیری که نسلهای پیشین طی کردند، نمیگذرد؛ چرا که عضویت در سندیکاها و احزاب دیگر تنها راه دستیابی به حقوق مدنی نیست، آنهم وقتی که با استفاده از یک هشتگ و توییت میتوان جنبشی جهانی به راه انداخت. نسل پسااینترنت شبکههای اجتماعی، هشتگها و توفانهای توییتری را در اختیار دارد که میتواند در کمتر از یک هفته خیل عظیم جوانان را به خیابانهای نیویورک بکشاند و جنبش اشغال والاستریت یا بهار عربی خاورمیانه را کلید بزنند.
الکساندرا سِگربِرگ، استاد علوم سیاسی دانشگاه اوپسالا، و ویلیام لنس بنت، استاد ارتباطات و علومسیاسی دانشگاه واشنگتن به بررسی شیوههای نوین کنشگری میپردازند و با مطرح کردن یک سوال در پی تبیین سیاستورزی در عصر پسااینترنت هستند: در دورانی که مشارکت سیاسی بیش از پیش جنبهی شخصی پیدا کرده، کنش دیجیتال مبتنی بر شبکههای اجتماعی چگونه عمل میکند؟ آنها بر این باورند در جهانی که عضویت در سازمانهای مدنی و سیاسی بهطور مداوم رو به کاهش است و فردگرایی در سبک زندگی و مصرف رسانهای رواج پیدا کرده، شیوهی ارتباط افراد با سیاست نیز دگرگونی اساسی یافته است.
کنش اتصالی جایگزین کنش جمعی
از بهار عربی تا جنبش خشمگینان اسپانیا معترضان از شبکههای اجتماعی به عنوان ابزاری فراتر از ارسال و دریافت پیام استفاده کردهاند. سگربرگ و لنسبنت، برای تبیین اثرگذاری اجتماعی و اعتراضی نسل پسااینترنت مفهومی تازه با عنوان «کنش اتصالی» (Connective Action) را مطرح میکنند که با رویکرد کلاسیک «کنش جمعی» (Collective Action) در زمینهی حرکتهای اعتراضی و مبارزات سیاسی تفاوتهای عمدهای دارد؛ این شکل جدید از حرکت اعتراضی، بر اشتراکگذاری محتوای شخصیشده در شبکههای اجتماعی استوار است و این درست برخلاف شیوهی سنتی بسیج افراد از طریق ساخت هویتهای جمعی و سازمانیافته است.
در منطق کنش اتصالی، مسئلهی اصلی دیگر این نیست که چطور مردم را به مشارکت سیاسی تشویق کنند، چرا که بهطور طبیعی کاربران شبکههای اجتماعی از طریق تولید محتوا و اشتراکگذاری در حال مشارکت هستند. پرسش مهم و سرنوشتساز اینجاست که چطور مشارکت فردی و پراکنده به یک اقدام جمعی، به یک تظاهرات عظیم و تاثیرگذار بر افکار عمومی ختم میشود؟ به باور نویسندگان، در این مدل، افراد در هویت جمعی حل نمیشوند، بلکه فضایی فراهم میشود که آنها با روایتها و انگیزههای شخصی به ایدهای مشترک شکل میدهند، درست مثل شعار «من جزء ۹۹درصد هستم» جنبش اِشغال والاستریت که در آن، جمعیتِ اغلب جوان بدون عضویت در گروه یا ساختار خاصی به میدان آمده بودند و خواستههای شخصیشان از مسیرهای گوناگون به یک اعتراض جمعی ختم شده بود.
در این زمینه دو دیدگاه کلی وجود دارد: یک دیدگاه، در بررسی اشکال این کنش سیاسی و اجتماعی نوظهور، که دیگر نقشی برای سازمانهای رسمی و سنتی با ساختارهای فیزیکی و دفاتر مرکزی که مردم را گردهم میآورد، قائل نیست؛ و دیدگاه دیگر، نهادهای مدنی را همچنان اثرگذار میداند و معتقد است بهرهگیری احزاب، اتحادیهها و انجمنها از شبکههای اجتماعی به کنشهای عمومی شکلی فردمحور نیز میدهد. سگربرگ و لنسبنت معتقدند هر دوی این رویکردها، با مدل کلاسیک کنش سیاسی تفاوت دارند؛ مدل کلاسیک کاملاً به کنشهای سازمانیافته، هدایتشده و مبتنی بر کارزارهای جمعی و جنبشهای اجتماعی وابسته بود. نویسندگان بر این نکته تأکید دارند که وقتی ارتباطات (communication) به بخشی جداییناپذیر از ساختار کنش سیاسی تبدیل میشود، شکل سازمانها نیز دگرگون میشود و سپس با بررسی دو نمونه از کنشهای اعتراضی دههی اخیر تفاوت میان منطق کنش جمعی و کنش اتصالی را مقایسه میکنند.
کمپین «مردم را در اولویت بگذارید»، که در واکنش به نشست گروه ۲۰ در لندن شکل گرفت، نمونهای کلاسیک از کنش جمعی است: ائتلافی از سازمانهای مدنی شناختهشده با ساختارهای رسمی، هویتهای نهادینه و راهبردهای بسیج مردمی. حضور گستردهی سازمانهایی چون آکسفام و صندوق نجات کودکان، انسجام نمادین مراسم و پوشش رسانهای گسترده در این کمپین اعتراضی به وضوح دیده میشد. ۳۵ هزار نفر در راهپیمایی مسالمتآمیز «راهپیمایی برای شغل، عدالت و اقلیم» در مرکز لندن شرکت کردند. بیش از ۱۶۰ سازمان مردمنهاد، اتحادیهی کارگری و گروههای محیطزیستی در واکنش به برگزاری اجلاس لندن در سازماندهی این راهپیمایی نقش داشتند.
در مقابل، جنبش خشمگینان اسپانیا در بهار سال۲۰۱۱ نمونهی بارزی از شکل نوین اعتراضات بود: فرصتی برای بروز کنش اتصالی. این جنبش اعتراضی با روایتهای شخصی، هشتگها و ابزارهای دیجیتال شکل گرفت. در عینحال، جنبش خشمگینان نهتنها از تشکلهای جاافتاده و نهادهای رسمی فاصله میگرفت، بلکه آنها را بخشی از مشکل میدانست و عامدانه از ایجاد هویت جمعیِ یکدست پرهیز میکرد. مشارکت میلیونی مردم، بدون رهبری مرکزی و با تکیه بر رسانههای اجتماعی، ثابت کرد که میتوان اعتراض را بر پایهی اشتراکگذاری شخصی سامان داد. در حالی که اعتراضات لندن مطالبهی جمعی را از طریق نهادهای موجود به گوش رهبران گروه بیست میرساند، جنبش خشمگینان اسپانیا در جستوجوی روشی برای بیان مستقیم خشم عمومی بود. در این رویکرد، کنش سیاسی نه از دل سازمانیافتگی، بلکه از پیوند آزاد روایتهای شخصی در دل شبکههای اجتماعی شکل میگرفت. این تفاوت بنیادین نمایانگر گذار از منطق کنش جمعی به منطق کنش اتصالی در سیاست معاصر است.
شکلهای نوین کنش سیاسی که بر بستر رسانههای دیجیتال و ابزارهای شخصیسازیشده پدید میآیند از چند ویژگی بارز برخوردارند: ۱-دامنهی گستردهتر، ۲-سرعت بالاتر در گسترش و۳- انعطافپذیری بیشتر در شناسایی و هدفگذاری مسائل سیاسی متغیر. در اغلب جنبشهایی که کنش اتصالی در آن نقش بسزایی داشتند، جنبشهایی همچون والاستریت و بهار عربی، مشارکتکنندگان توانستند با تکیه بر ابزارهایی ساده همچون توییتر و فیسبوک، پیامهای سیاسی خود را بیواسطه به مخاطبان جهانی برسانند. جالب آنکه رسانههای جریان اصلی نیز ناگزیر شدند پستهای شبکههای اجتماعی را بهعنوان منابع خبری پوشش دهند.
کنش اتصالی: پیوند میان تجربههای شخصی و ابزارهای دیجیتال
از اواخر قرن بیستم، بهویژه در کشورهای صنعتی پیشرفته، پیوندهای سنتی میان مردم و نهادهای سیاسی و مدنی سست شد. این فاصله گرفتن و تغییر را میتوان حاصل فشارهای ناشی از جهانیسازی اقتصاد نیز تعبیر کرد. در نتیجه، در نسلهای جوان، سیاست بیش از گذشته رنگ و بوی شخصی پیدا کرده است؛ دغدغهها، خواستهها و حتی سبک زندگی جای عضویت در احزاب یا گروههای سازمانیافته را در کنش سیاسی گرفته است.
بر پایهی نظریههای کلاسیک، همچون نظریهی مانسور اولسون دربارهی کنش جمعی، افراد به خودی خود تمایلی به مشارکت در اقدامهای جمعی ندارند، مگر اینکه این مشارکت با مشوقهای گزینشی یا ابزارهای اجبار همراه شود. بنابر استدلال اولسون در گروههای بزرگ، جایی که سهم هر فرد کمتر به چشم میآید، کنش عقلانیِ فردی به «معضل مفتسواری» (Free-rider problem) از تلاش دیگران میانجامد: اگر میتوان بدون مشارکت از منافع بهرهمند شد، مشارکت نکردن مقرونبهصرفهتر است.
در نتیجهی این تفکر، اگر شمار کافیای از افراد همکاری نکنند، این تلاشها بیثمر خواهد ماند. این منطق، توجه را به نقش محوری سازمانهای رسمی و تشکلهای جاافتاده، رهبران و ایدئولوژیهای مشخص جلب میکند؛ سازمانهایی که میتوانند با نظارت، هماهنگی و مدیریت منابع، افراد را به کنش جمعی وادار کنند یا انگیزه بدهند. این نگاه، که در نظریهی بسیج منابع نیز تکرار میشود، بر این فرض استوار است که برای شکلگیری یک جنبش مؤثر:
۱-باید هویتهای جمعی ایجاد شود.
۲-گروهها باید هماهنگ شوند.
۳-منابع باید بهخوبی مدیریت شوند.
۴-و در نهایت، موفقیت هر جنبشی وابسته به توان سازماندهی آن است.
اما در جهان دیجیتال امروز، همه چیز طبق قواعد قدیمی پیش نمیرود. در منطق جدیدِ کنش اتصالی، شبکههای اجتماعی خود نقش سازماندهنده را دارند. دیگر نیازی نیست فردی عضو گروهی خاص باشد یا تابع ایدئولوژی مشخصی. کافی است احساس کند موضوعی برایش اهمیت دارد و آن را به زبان خودش در شبکههای اجتماعی یا پیامرسانها به اشتراک بگذارد. در این فضا:
۱-بیان شخصی جای هویت جمعی را میگیرد.
۲-انگیزهها درونی، خودخواسته و بدون اجبارِ بیرونیاند.
۳-پیوستن به یک کمپین گاهی به سادگی لایککردن، بازنشر یا نوشتن یک پست است.
نویسندگان به تحلیلگرانی همچون یُخای بنکلر ارجاع میدهند که معتقدند این نوع مشارکت، بیش از آن که محصول حسابگری سیاسی باشد، نوعی ابزار برای بیان خود، دیدهشدن و کسب اعتبار اجتماعی است. سگربرگ و لنسبنت تأکید میکنند اگر جنبشهای امروز را فقط با عینک کنش جمعی تحلیل کنیم، بسیاری از ابعاد آنها را نادیده میگیریم. شناخت منطق جدیدِ کنش اتصالی به ما کمک میکند تا شکلهای تازهای از مشارکت، اعتراض و سیاستورزی را جدی بگیریم، حتی اگر سازماندهی، شعارها و ایدئولوژیهای کلاسیک در آنها کمرنگ شده باشند.
ظهور کنشهای اتصالی دیجیتال با شک و تردیدهایی همراه بوده است: از یک سو میپرسند چه چیزی در این بین واقعاً جدید است و دیدگاهی نیز نگران پیامدهای آن برای توان سیاسی اعتراضهای سازمانیافته است. برای درک نحوهی عملکرد این نوع شخصیتر کنش جمعی باید دید چگونه سازماندهی میشوند، چه عواملی آنها را پایدار نگه میدارد و چه زمانی از نظر سیاسی مؤثر هستند.
برای پاسخ دادن به این پرسشها، لازم است منطقهای متفاوتی که زیربنای انواع شبکههای کنش جمعی هستند، شناخته شود. بر این اساس، چارچوب مفهومیای ارائه شده است که میتواند بررسیهای بیشتری دربارهی کنش اتصالی دیجیتال را ممکن سازد.
در جهان امروز که فناوری دیجیتال شیوههای ارتباط را دگرگون کرده، کنشهای اعتراضی نیز دیگر تنها به تظاهرات خیابانی یا تجمعات سازمانیافته محدود نمیشوند. نویسندگان، برای درک بهتر این تحولات، مدلی سهگانهای پیشنهاد کردهاند که بر دو منطق اصلیِ کنش سیاسی استوار است: کنش جمعی، کنش اتصالی. در عین حال شکل سومی هم ظهور کرده که اتفاقا پرکاربرد است؛ کنش ترکیبی یا هیبریدی که عناصری از حضور سازمانی و هماهنگی را دارد ولی هیچ تشکل یا سازمانی کنترل کامل بر شبکه را ندارد. در این شکل سازمانها در پشت صحنه به تقویت شبکه میپردازند، بر خلاف شکل کلاسیک که در جلوی صحنه شبکه را هدایت میکردند. بنابر استدلال سگربرگ و لنسبنت این شکل سوم اکنون از فراگیری بالایی برخوردار است
موفقیت کنش اتصالی در گرو تعادل و تداوم
امروز دموکراسی در حال تجربهی تحولی تاریخی است؛ نسل جوان بهتدریج از احزاب سنتی، جنبشهای اصلاحطلبی گسترده و ایدئولوژیهای کلان فاصله گرفته و رابطهی افراد با سیاستگذاریهای سازمانیافته دگرگون شده است. از همین رو بسیاری از نهادهای سیاسی ناچار شدهاند شیوهی تعامل خود را تغییر دهند: دیگر بهدنبال عضوگیری کلاسیک نیستند، بلکه با مخاطبان بهعنوان همراهانی پویا ارتباط میگیرند و امکان مشارکت شخصی و بیان فردی را فراهم میکنند؛ مشارکتی که میتواند از تولید محتوا تا بهرهّبرداری از اکانتهای شخصی و مهارتهای فنی فرد را شامل شود.
سگربرگ و لنسبنت بر این باورند که هرچند کنش جمعی مبتنی بر هویتهای مشترک جایگاه خود را حفظ کرده است، اما همزمان شکل تازهای از کنش اعتراضی با محوریت بیان شخصی و فناوری دیجیتال پدید آمده که گاه جایگزین الگوهای سنتی میشود. در این الگو، رسانههای دیجیتال نه فقط ابزار ارتباط، بلکه بخشی جداییناپذیر از فرایند سازماندهی هستند. با این حال، قضاوت شتابزده درباره این نوع شبکهها، چه در ستایش بیحد و چه در نفی کامل، گمراهکننده است. تحلیل ظرفیت دموکراتیک آنها مستلزم درک منطق خاص «کنش اتصالی» است که جوهرهاش در اشتراکگذاری تجربههای فردی نهفته.
در عینحال نویسندگان معتقدند کارآمدی این شبکهها به شیوهی شکلگیری و سازماندهی آنها بستگی دارد. در یک مدل، شبکه بر پایهی گروه یا نهادی ثابت و هماهنگ ساخته میشود که ارتباطات منظم دارد و با روشهای فعال، افراد را جذب و درگیر میکند. در مدل دیگر، شبکهها بدون مرکزیت مشخص و بهطور خودجوش شکل میگیرند؛ مسیرهای ارتباطیشان زیاد و متنوع است و میتوانند پیامهای شخصی را خیلی سریع و گسترده پخش کنند. چالش اصلی این است که چنین شبکههایی پیش از آنکه پراکنده و بیاثر شوند، بتوانند پیام روشنی پیدا و مشارکت مداوم و هدفمند ایجاد کنند.
از این رو، موفقیت در کنش اتصالی در گرو ایجاد تعادلی ظریف میان آزادی بیان فردی و انسجام جمعی است. اگر این تعادل با اهداف روشن و چارچوبهای منسجم همراه شود، شبکهها ی اجتماعی میتوانند به ابزاری قدرتمند برای تغییرات واقعی و پایدار بدل شوند؛ همانگونه که نمونههای آن را در جنبشهای معاصر، از بهار عربی تا اعتراضات در دیگر کشورهای غیردموکراتیک، شاهد بودهایم.
۲۱۶۲۱۶
کد خبر 2111381
- خرید ارزان بلیط هواپیما از 900 ایرلاین رزرو ارزان 1.5 میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین 50 کشور در کوتاهترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
-
انقلاب لایکها و توییتها؛ تغییر چهرهٔ کنشگری سیاسی / از سندیکا تا هشتگ، سیاستورزی در عصر جدید / آیا هشتگ و لایک جایگزین اتحادیه و سندیکا شده است؟
-
واتسلاو هاول: برای انجام کاری درست تلاش کنیم نه کاری حتما موفق / به جای معجزه، به ارزشها بازگردیم /بازآفرینی امید از دل یاس