این شخص دایره‌المعارف صنعت چاپ در ایران است

این شخص دایره‌المعارف صنعت چاپ در ایران است

«اولین حقوقی که گرفتم، هفته‌ای سه تومان بود، خیلی خوشحال بودم که توانسته‌ام درآمد داشته باشم. یک حس غرور خوب دوست‌داشتنی، از اینکه در ۱۵ سالگی توانسته‌ام پول داشته باشم.»

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، ساره گودرزی: ترکیب سپیدی موها و صورت استخوانی از او چهره‌ای جدی و کمی خشن ساخته است اما پشت این چهره، قلبی مهربان و رئوف پنهان است که می‌توان با کمی گفت و شنود، لطافت روحش را از لابه‌لای واژه‌ها کلماتی که می‌گوید لمس کرد.

مردی است که پای حرف و اعتقادش می‌ایستد، حتی اگر به نفعش نباشد، از «میریونس جعفری» سخن می‌گوییم، کسی که موهای خود را پای دستگاه چاپ سفید کرده و سال‌های سال است که در صنعت چاپ او را به نیکنامی و خوبی می‌شناسند. از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان چهره پیشکسوت صنعت چاپ در سال ۱۳۹۶ انتخاب شد و جزو ۱۰۰ چهره ماندگار صنعت چاپ کشور است.

گرماگرم شهریور ۱۴۰۴ لابه‌لای ضرباهنگ دستگاه‌های چاپ، به چاپخانه استاد کهنه‌کار، حوالی خیابان انقلاب می‌روم و پای حرف‌هایش می‌نشینم، اهل خاطره و خاطره‌بازی است؛ از روزهای قدیم، از زنده‌یاد مرتضی نوریانی تا مرحوم محمد کلاری و مرحوم محمد بلالی، برای خاطره‌بازی از هر کدام‌شان یک کتاب گوشه ذهنش دارد و آلبوم عکس قدیمی در کشوی میز اتاقش از روزهای نوجوانی در چاپخانه اسلامی‌فر تا کهنسالی در چاپخانه جامی.

گاهی که دلتنگ روزهای قدیم می‌شود، به عکس‌هایش سرک می‌کشد، روی صورت کاغذی رفقا و همکاران قدیمی دستی می‌کشد، بعد به یاد همه روزهای خوبی که پشت سر گذاشته، به روزهای رفته فکر می‌کند، به فراز و فرودهای زندگی‌اش در روزگاران سخت، به حضورش در آلمان و دوره‌های اپراتوری، به تجربه حروفچینی با حروف سربی، به سرانگشت‌های جوهری و بوی کاغذ…

هفته‌ای سه تومان حقوق می‌گرفتم

خاطراتش با چاپخانه و بوی مرکب به سرای مظفریان در کوچه مروی گره خورده است، به روزهایی که از ۱۲ سالگی، سه‌ ماه تعطیلی تابستان را به همراه «میریوسف»، برادر مرحومش به چاپخانه «اسلامی» می‌رفت، آن روزها هنوز مبتدی بود و درس چاپ روی کارتن را می‌آموخت.

میریونس جعفری، متولد ۲۷ اسفند ۱۳۲۷ است. ۶ کلاس درس خوانده بود که به چاپخانه «خواندنی‌ها» در میدان فردوسی قدم گذاشت، آذرماه یک‌ سال بعد به عنوان ماشین‌چی ماشین ملخی، به سندیکای کارگران صنعت چاپ معرفی شد و زنده‌یاد عبدالعلی شریفی که رئیس این سندیکا بود، برایش کارت شناسایی «ماشین‌چی» صادر کرد و در دوران کارگری، به عنوان نمایندگان کارگران چاپ تهران انتخاب شد.

از آن روزها که سوال می‌کنم خنده می‌دود به صورتش و می‌گوید: «بعد از آن به شعبه دیگر چاپخانه رفتم و پای ماشین دو ورقی آلمانی به اسم آلبرت ایستادم که تجربه نابی بود، یکی از دستگاه‌های ناب قدیمی که دیگر لنگه‌اش نیست؛ البته نمونه دیگر این دستگاه الان در باغ‌موزه نگارستان زیر برف و باران و آفتاب مانده است، بدون این‌که کسی به آن توجه کند…»

«اولین حقوقی که گرفتم، هفته‌ای سه تومان بود، خیلی خوشحال بودم که توانسته‌ام درآمد داشته باشم. یک حس غرور خوب دوست‌داشتنی، از این‌که در ۱۵ سالگی توانسته‌ام پول داشته باشم.» این جملات را که می‌گوید، چشم‌هایش برق می‌زند بعد ادامه می‌دهد: «بعد از آن در فاصله سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ به چاپخانه فنزی در خیابان هدایت رفتم که ۲۵ سال از تاسیس آن می‌گذشت، صاحب آن آقای اسحاق فنزی، یک مرد فرانسوی بود. با خیلی از پیشکسوت‌های چاپ همکار شدم؛ مثل عباسعلی محمدباقر که از اعضای هیأت‌مدیره شرکت تعاونی چاپخانه‌داران بود و خیلی از افراد درجه یک دیگر.»

نه به خستگی!

خستگی را خسته می‌کند، بس که پشتکار دارد و هر روز به چاپخانه می‌آید، پسرهایش «امیر» و «امین» هر روز دوشادوش پدر، چراغ چاپخانه را روشن می‌کنند و صدای دستگاه‌ها که در سالن می‌پیچد، دل پدر انگار آرام می‌گیرد. سال ۱۳۵۳ بود به چاپخانه زنده‌یاد مرتضی نوریانی رفت، نوریانی معتقد بود برای انجام کارهای فنی دستگاه‌های چاپ، باید از جوانان ایرانی باشند، به همین دلیل هر سال تعدادی از آن‌ها را برای کسب مهارت به آلمان می‌فرستاد تا آموزش‌های لازم را دریافت کنند.

میریونس جوان هم ازجمله کسانی بود که سه سال متوالی، برای کسب مهارت به آلمان رفت و سه دیپلم افست سرب، افست چهاررنگ و پنج رنگ و اسپیدمستر را از کارخانه هایدلبرگ دریافت کرد؛ «زنده‌یاد نوریانی ۹۰ درصد چاپخانه‌داران ما را چاپخانه‌دار کرد، چون اشتیاق و شوق داشت چاپ ایران پیشرفت داشته باشد. سال ۱۳۵۶ تصمیم گرفتم به همراه علیمردان معتضدی و بهروز محمدخان چاپخانه رودکی را در خیابان ظهیرالاسلام جنب خانه صبا تاسیس کنم.»

آن روزها چاپخانه را با سرمایه ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان تاسیس کردند که ۷۰ درصد این مبلغ را زنده‌یاد نورانی به آن‌ها وام داد، با این مبلغ توانستند چند دستگاه برای چاپ کتاب و مجلات و بروشور خریداری کنند؛ مثل افست ایستاده، ماشین ملخی، ماشین تاکنی، مفتول‌دوزی و…

جعفری در ادامه باز هم به صندوقچه خاطراتش سرک می‌کشد، به روزهای جوانی، به روزهایی که کتاب‌های آیت‌الله طالقانی یا مجموعه‌های ذبیح‌الله منصوری را در تیراژهای پنج‌هزار نسخه‌ای چاپ می‌کرد؛ «این روزها که دیگر از این خبرها نیست، مردم یا خیلی کتاب نمی‌خوانند یا دنبال کتاب ارزان هستند، برای ناشران هم به صرفه نیست که کتاب چند هزار نسخه‌ای چاپ کنند، به همین دلیل کتاب‌ها بیشتر دیجیتالی چاپ می‌َشود اما چاپ کتاب با کاغذ کاهی و صحافی آن‌ها هنوز هم از بهترین خاطره‌های من است…»

به سراغ آلبوم عکس‌هایش می‌رود، یک عکس را از میان صدها تصویر آرشیوی‌اش بیرون می‌آورد و نشانم می‌دهد؛ «شاید جالب باشد بدانید دوهزارمین ماشین هایدلبرگ افست به یک چاپخانه در اصفهان فروخته شد، ماشینی که لوگوی آن از جنس طلا بود، آن روز آقای نوریانی همه کارکنانش را جلوی در ورودی و کنار ماشین جمع کرد و خودش با دوربین این عکس را گرفت، عکسی که دنیا دنیا خاطره است.»

این شخص دایره‌المعارف صنعت چاپ در ایران است

و اکنون «جامی»

اطلاعاتش از صنعت چاپ، آدم‌ها و چاپخانه‌ها، شنیدنی است، به همین خاطر در صنف، به او دایره‌المعارف صنعت چاپ می‌گویند، چندین دوره به عنوان عضو هیأت‌مدیره و نایب‌رئیس اتحادیه چاپخانه‌داران تهران انتخاب شد و ازجمله هیأت موسس «کاروان مهربانی صنعت چاپ» است، کاروانی که از سال ۱۳۸۹ کار خود را با بازدید و عیادت از مرحوم عبدالعلی شریفی آغاز کرد و هر ماه به سراغ یکی از چاپخانه‌داران پیشکسوت می‌رود.

سال ۱۳۷۱ بود که میریونس جعفری تصمیم گرفت از شرکای خود جدا شود، مدتی در ظهیرالاسلام بود و بعد به خیابان انقلاب آمد، به دلیل علاقه‌اش به زبان و ادب پارسی و مشاهیر آن، نام چاپخانه‌اش را «جامی» گذاشت، چاپخانه‌ای که تا امروز هم پابرجا است و چراغ آن روشن است.

پسرهایش از نوجوانی در رشته چاپ هنرستان امام صادق (ع) تحصیل کردند و این روزها همراه پدر در چاپخانه کنارش هستند، جعفری اگرچه به قانون اداره کار ۲۵ سالی می‌شود که بازنشسته است، اما کار را رها نمی‌کند، می‌گوید: «هر روز از ۸ تا حوالی عصر به چاپخانه می‌آیم، دوست ندارم در خانه باشم. اگر کسی بتواند کار کند؛ و نکند اشتباه است، بیکاری آدم را فرسوده می‌کند بابا جان…»

ساعت نزدیک ظهر شده، حرف‌های‌مان به درازا می‌کشد اما بدون خستگی به سوال‌هایم جواب می‌دهد و خم به ابرو نمی‌آورد، می‌پرسم، این روزها دلش برای همکاری با کدام یک از همکارانش تنگ شده، دستی به صورتش می‌کشد؟

چند ثانیه‌ای چشم‌هایش به عکس‌های رو میز خیره می‌ماند…

«دلم هوای قدیم‌ها را دارد، هوای صداقت‌ها و محبت‌ها و دوستی‌هایی که دیگر حالا کمرنگ شده‌اند، برای دوستانم، چاپچی‌های بزرگ حاج محمد کلاری، احمد نقاش، حیدر ربیع‌زاده و خیلی‌های دیگر…»

از او که حالا ۹ نوه و یک نتیجه دارد و دلخوش به آخر هفته‌ها است که بچه‌ها دورش جمع شوند، سوال می‌کنم، اگر به مسیر رفته نگاه کنید، دوباره این راه را با همه فراز و فرودهایش تکرار خواهید کرد؟ با لحن محکم و قاطعی که همه او را به این لحن می‌شناسند، می‌گوید: «بله… با عشق و علاقه…»

۲۵۹

کد خبر 2110018

    خرید ارزان بلیط هواپیما از 900 ایرلاین رزرو ارزان 1.5 میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین 50 کشور در کوتاه‌ترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
  • این شخص دایره‌المعارف صنعت چاپ در ایران است

  • یکی از نخستین عکس‌ها از تهران، اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه

  • سیداحمد آوایی: من و سردار رشید در زمان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله زندان بودیم

  • خاطرات هاشمی: آقای پزشکیان برای جلوگیری از جدا شدن دانشگاه‌های علوم پزشکی از وزارت بهداشت، استمداد کرد

  • خاطرات هاشمی: آقای پزشکیان برای جلوگیری از جدا شدن دانشگاه‌های علوم پزشکی از وزارت بهداشت، استمداد کرد