غزه، زلزلهای اخلاقی در پایههای لیبرال دموکراسی غرب / «سرمایهداری شبکهای» در حال ظهور است /از خاموشی سازمانها تا بیداری انسانها درباره روایت غزه

برخی محققان در ایام اخیر مدعی شدند داستان غزه نشان داد که فلسفه اروپا دچار فروپاشی اخلاقی است! شخصاً بر این باورم که باید میان «غرب» برآمده از نگاههای فلسفی فیلسوفان و «غرب» برآمده از نگاههای سیاستمداران تفاوت قائل شد و هر یک را به سهم خود ارزیابی کرد.
گروه اندیشه: گفت و گوی مهدیه سادات نقیبی از صفحه اندیشه روزنامه ایران با با دکتر مختار نوری، استاد اندیشه سیاسی دانشگاه رازی کرمانشاه، جنگ غزه را از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار میدهد. برای مثال بحران غزه و نظم جدید جهانی یکی از منظرها است. نوری معتقد است که جنگ غزه فراتر از یک درگیری منطقهای، بحرانی اخلاقی و فلسفی برای نظام لیبرال دموکراسی غرب است. او این بحران را نه به معنای پایان لیبرال دموکراسی، بلکه نشانه ظهور یک «سرمایهداری شبکهای» جدید میداند. در این میان، او بر ضرورت تفکیک میان "غرب فلسفی" (متکی بر ارزشهای انسانی) و "غرب سیاسی" (متمرکز بر قدرت) تاکید میکند و بیان میدارد که نهادهای بینالمللی نیز به دلیل سلطه قدرتهای غربی، نتوانستهاند در حل بحران غزه مؤثر واقع شوند. منظر دیگر مسئولیت اخلاقی در قبال فجایع انسانی در بررسی نوری است. این استاد دانشگاه رازی، به مسئولیت عالمان علوم اجتماعی و همه انسانها در قبال فاجعه غزه اشاره میکند و آن را بخشی از "عدالت جهانی" و "مسئولیت اخلاقی" میداند. او با اشاره به موضعگیریهای متفکران غربی مانند ژیژک و باتلر، نشان میدهد که بسیاری از اندیشمندان به جنایات غزه واکنش انتقادی نشان دادهاند. به اعتقاد او، ما به عنوان شهروندان جهان، موظفیم در برابر رنج انسانها در هر کجای دنیا بیتفاوت نباشیم و صدای خود را بلند کنیم. از نظر نوری جنگ غزه، فراتر از یک فاجعه انسانی، پارادایمی جدید در بازسازی نظم ژئوپلیتیک جهانی را آشکار کرد.
****
جناب دکتر نوری، بحران غزه چه تصویری از آینده نظم جهانی ارائه میدهد؟
نوع نگاه و تحلیل من نسبت به تحولات خاورمیانه و به تبع آن غزه، نگاه «هنجاری» برآمده از حوزه اندیشهسیاسی است. از دیدگاه هنجاری، آنچه در منطقه خاورمیانه و به تبع آن غزه رخ میدهد، اصلاً شایسته انسان قرن بیستویکم نیست و باید وضعیتی انسانیتر و مطلوبتر جایگزین آن شود. در مقابل، برخی از تحلیلگران از منظر مادی و رئالیستی به تحولات منطقه نگاه میکنند. اگر از این منظر به قضایا نگاه کنیم، ظاهراً کشتار انسانها امری عادی تلقی میشود، چرا که عرصه سیاست، با نگاهی هابزی، عرصه قدرت است و هر لویاتانی که قدرت بیشتری داشته باشد، میتواند آدم بکشد و حتی از اینکه انسانها را از گرسنگی بمیراند، هراسی نداشته باشد!
برخی تحلیلگران قائل به این موضوع هستند که تحولات و منازعات برآمده از عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ موسوم به «طوفان الاقصی» نقطه آغاز یک وضعیت و نظم جدید در منطقه خاورمیانه است. اما باید توجه داشت که ما همچنان در متن و بطن این بحران قرار داریم و این بحران هنوز به خروجی و نظمی جدید منجر نشده است. تغییرات مهمی شکل گرفته، اما باید همچنان منتظر ماند و دید که در آینده نزدیک، تحولات منطقه پرتنش خاورمیانه به چه سمتی خواهد رفت. البته من تحولات خاورمیانه را مستقل از تحولات جهانی و رقابتهای سیاسی و اقتصادی میان قدرتهای بزرگ نمیبینم. شاید بتوان گفت تحولات خاورمیانه ویترینی از تحولات ژئوپلیتیک در سطح جهانی است که قدرتهای بزرگ در حال شکلدادن به آن هستند.
آیا جنگ غزه را میتوان نقطه پایان روایت پیشرفت لیبرال دموکراسی دانست؟
مگر برای اولین بار است که سیاستمداران غربی و از جمله آمریکا، دست به چنین اقدامات جنگی و خشونتبار در جهان غیرغربی میزنند؟ ممکن است برخی تحلیلگران چنین تفسیرهایی داشته باشند و این نوع اقدامات را در چارچوب «ادبیات پایان» تحلیل کنند، کمااینکه برخی محققان در ایام اخیر مدعی شدند داستان غزه نشان داد که فلسفه اروپا دچار فروپاشی اخلاقی است!
اما علیرغم محکومکردن هر نوع جنایت بشری در هر کجای دنیا که علیه انسانها رخ میدهد، باید قدری واقعبینانه هم به مسائل نگاه کرد. شخصاً بر این باورم که باید میان «غرب» برآمده از نگاههای فلسفی فیلسوفان و «غرب» برآمده از نگاههای سیاستمداران تفاوت قائل شد و هر یک را به سهم خود ارزیابی کرد. از این منظر، سیاستمداران امروز غرب که سردسته آنها دونالد ترامپ است، با رفتارهای خود در بخشهای مختلف جهان، از جمله در غزه، رفتارهایی غیرانسانی بروز میدهند، خشونت میورزند و به راحتی آدم میکشند. اما این تحولات به معنای پایان روایت لیبرال دموکراسی و الگوی حکمرانی برآمده از آن نیست.
بعد از فروپاشی شوروی، امثال فوکویاما پیروزی لیبرال دموکراسی به مثابه «پایان تاریخ» را جشن گرفتند، اما این متفکر و هم بسیاری دیگر از اندیشمندان غربی، به دلیل بحرانهایی که نظام لیبرال دموکراسی غرب در چند دهه اخیر آفرید، به منتقدان جدی این نظام تبدیل شدند. بنابراین، جنگ غزه حتماً به مثابه یک بحران اخلاقی، فلسفی، سیاسی و حقوقی پیشروی نظامهای لیبرال غربی قرار خواهد گرفت، اما این به معنای پایان این نوع روایت از سیاست نیست؛ بلکه به نظر من صورتبندی جدیدی از «سرمایهداری شبکهای» در حال ظهور است.
آیا عالمان علوماجتماعی در سطح جهانی نسبت به فجایع انسانی غزه رسالت انتقادی خود را به قدر کافی ایفا کردند؟
درست است که فیلسوفی چون هابرماس و برخی دیگر از روشنفکران آلمانی مانند یوزف وایلهوفن، نیکلاس لوهمن و مایکل هرش، به شکلی آشکار با اسرائیل اعلام همبستگی کردند، اما باید توجه داشت که منتقدان او استدلال کردند بیانیه هابرماس و همکارانش، ریشههای تاریخی اشغالگری، نظام آپارتاید و محاصره غزه را نادیده گرفته و با توجیه عملیات نظامی که منجر به تلفات عظیم انسانی شده، از «اخلاق گفتمانی» که خود هابرماس واضع آن است، فاصله گرفته است. شاید انتظار میرفت هابرماس، در مقام فیلسوفی که بر زبان، درک مشترک، دموکراسی مشورتی و گفتوگوی آزاد و برابر میان انسانها تأکید دارد، نسبت به رنج دیگران حساس باشد، اما اینگونه نبود.
در مقابل، ما شاهد مواضع انتقادی دیگر فیلسوفان برجسته جهان غرب در قبال بحران غزه و حملات اسرائیل بودیم. از جمله میتوان به اسلاوی ژیژک و جودیت باتلر اشاره کرد. مواضع ژیژک همواره قابل توجه بوده است. او در قبال بحران غزه نیز بیان کرد که اسرائیل اگرچه حق دفاع از خود را دارد، اما این حق به هیچ وجه به معنای مجوز برای اعمال خشونت و کشتار غیرنظامیان نیست. ژیژک نسبت به مردم فلسطین موضعی همدلانه داشت و با توجه به ریشههای تاریخی منازعه، بر لزوم درک شرایط مردمانی که دهههاست تحت اشغال هستند، تأکید کرد. همچنین باتلر و صدها متفکر دیگر در جهان غرب، از امضاکنندگان بیانیه «فلسفه برای فلسطین» بودند که کشتار مردم غزه را محکوم کرده و خواستار آتشبس فوری شدند.
در مواجهه با چنین فجایعی، مسئولیت اخلاقی و انسانی ما به عنوان عضوی از جامعه جهانی چیست؟
تا جایی که من به عنوان پژوهشگر مطالعات سیاسی مطالعه و پیگیری کردهام، آخرین مباحث فلسفی در جهان اندیشه سیاسی به موضوعاتی چون «عدالت جهانی» و «مسئولیت اخلاقی» ما انسانها پرداختهاند. بنابراین، عدالت جهانی و مسئولیت اخلاقی حکم میکند که در مواجهه با چنین فجایعی، نهتنها در غزه بلکه در هیچ جای جهان، بیتفاوت نباشیم. مرزهای سیاسی نباید ما را از مرزهای انسانی جدا سازند.
ما به همان میزان که باید نسبت به چالشها و بحرانهای جامعه خود حساسیت داشته باشیم، باید نسبت به درد و رنج بشری نیز توجه کنیم. ما در عین اینکه شهروند جوامع خود هستیم و با مسائل و چالشهای اساسی خود دست و پنجه نرم میکنیم، شهروند این جهان نیز هستیم. پاسداشت کرامت انسانی حکم میکند که در هر کجای جهان که انسانی به درد آید، ما نیز به درد آییم و در حد توان و امکان، صدای خود را در عصر رسانهای حاضر بلند کنیم. ما نمیتوانیم در مقام نظر از عدالت جهانی و مسئولیت اخلاقی صحبت کنیم، اما در عمل و در مواقع بحرانی، خاموشی گزینیم.
چرا نهادهای بینالمللی و نظریههای حقوق بینالملل نتوانستهاند تأثیر قابلتوجهی بر بهبود وضعیت مردم غزه داشته باشند؟
در ظاهر، نهادهای سیاسی بینالمللی و حقوق بینالملل باید مدافع صلح و آرامش باشند و از تکرار «چرخه خشونت» جلوگیری کنند. فلسفه شکلگیری سازمانهای جهانی بر پایه همکاری، صلح و توسعه پایدار استوار است. این سازمانها با هدف تسهیل تعاملات بینالمللی، حل اختلافات و رسیدگی به چالشهای جهانی مانند جنگ، فقر، بهداشت و محیطزیست ایجاد شدهاند. اما در عرصه واقعیت، اینگونه نیست و پاسخ آن هم روشن است؛ زیرا بسیاری از رژیمهای سیاسی بینالمللی و رژیمهای معرفتی و دانایی، محصول جهان غرب هستند. هژمونی ایالات متحده و دیگر متحدانش در نهادهای بینالمللی انکارناپذیر است و همین امر، ساختار و ماهیت آنها را به اتخاذ جهتگیریهای خاص متمایل میکند.
۲۱۶۲۱۶
کد خبر 2100892
- خرید ارزان بلیط هواپیما از 900 ایرلاین رزرو ارزان 1.5 میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین 50 کشور در کوتاهترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
-
غزه، زلزلهای اخلاقی در پایههای لیبرال دموکراسی غرب / «سرمایهداری شبکهای» در حال ظهور است /از خاموشی سازمانها تا بیداری انسانها درباره روایت غزه