فرمانده ایستاد
به گزارش مشرق، منتظر دامغانی در ایتا نوشت:
هیجان در فضای حسینیه موج میزد. مردم، با چشمانی منتظر و دلی مالامال از عشق فریاد میزدند. فریادهایی که از اعماق تاریخ میآمد، از کربلا، از مقاومت، از خون شهیدان. فرمانده از روی صندلی بلند شد نفسها در سینه حبس شده بود. مردم، یکپارچه، با نگاهی پر از انتظار، به او خیره شده بودند.
صدایش آرام اما پرصلابت بود. گویی تکهای از آسمان بر زمین نشسته بود. مردم، با تمام هیجان، با تمام اشک و فریاد، به اذن فرمانده، آرام گرفتند و نشستند. اما دلها همچنان میتپید، همچنان آماده بود.
فرمانده جلوتر آمد. قدمهایش استوار بود، بینیاز از عصا، بینیاز از تکیهگاه. قامتش راست، چشمانش روشن، نگاهش همهجا را دربرمیگرفت. گویی میخواست تکتک چهرههای حاضر را ببیند، تکتک قلبها را لمس کند.
بیمقدمه، بیتکلّف، بیترس. ایستاده، همانگونه که همیشه ایستاده بود. همانگونه که در نمازجمعه نصر ایستاده بود، پس از شهادت سید مقاومت. همانگونه که در تمام سالهای سخت و پیروزیها ایستاده بود. مقتدر، بیآنکه خم به ابرو آورد.
سپس فرمانده، با آن نگاه ژرف و آیندهنگر، فرمود: "ما هم دین را توسعه میدهیم، هم دانش را. و این، همان چیزی است که دشمن را میآزارد!"
کلامش تیغی بود بر پیکرهٔ دروغهای جهانخواران. آنها از ایمان ما میترسند، از علم ما میهراسند. چون میدانند ملتی که هم دین دارد و هم دانش، شکستناپذیر است.
و فرمانده، همچنان ایستاده بود.بیعصا، بیترس، بیتزلزل. مانند کوه. مانند همانهایی که در راه خدا ایستادهاند و نخواهند نشست…
تا پیروزی تا ظهور
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.