فرمانده فراجناحی جبهه‌ها که ارتشی و سپاهی دوستش داشتند

فرمانده فراجناحی جبهه‌ها که ارتشی و سپاهی دوستش داشتند

پس از عملیات رمضان، از مسئولیت خود کناره‌گیری و درخواست کرد به‌ جای فرمانده تک‌تیرانداز باشد. وی در سالگرد ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه کبری (س) ازدواج کرد و بیان داشت عروسی واقعی من آن ‌وقتی است که در خون خود بغلطم.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور که فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را در عملیات رمضان برعهده داشت، شخصیتی بود که منتسب به هیچ‌کدام از جناح‌های سیاسی نبود و با تأکید بر وحدت، هر دو طرف را کنترل می‌کرد. او که در بین فرماندهان به عنوان یک شخصیت معنوی مطرح بود، با خواندن دعا و توسل در جلسات و برپایی مراسم احیا، اشک همه رزمندگان، از سپاهی تا ارتشی را در می‌آورد و با اخلاق خوب خود همه را جذب می‌کرد.

حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور در سال ۱۳۳۷ در اصفهان چشم به جهان گشود. وی در دانشکده کشاورزی درس خواند. شهید ردانی‌پور در عملیات‌های سرنوشت‌سازی مانند… شکست حصر آبادان، چزابه، فتح‌المبین، رمضان و … حضور فعال داشت و فعالیت او به‌عنوان فرمانده بر هیچ‌کس پوشیده نبود.

وی در حین عملیات بیت‌المقدس، به فرماندهی سپاه سوم صاحب‌الزمان (عج) برگزیده شد و در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را برعهده گرفت.

عروسی واقعی برای مصطفی

ردانی‌پور پس از عملیات رمضان، از مسئولیت خود کناره‌گیری و درخواست کرد به‌ جای فرمانده تک‌تیرانداز باشد. وی در سالگرد ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه کبری (س) ازدواج کرد و بیان داشت عروسی واقعی من آن ‌وقتی است که در خون خود بغلطم. شب عروسی میکروفن را در دست گرفت و گفت: «فکر نکنین من با ازدواج به دنیا چسبیده‌ام. این وظیفه من بود و حضور در جبهه هم وظیفه دیگه منه.»

سه روز بعد، عازم جبهه شد و چند روز پس‌ ا زآن در عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران در ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ به شهادت رسید و پیکر پاکش هیچ‌گاه پیدا نشد.

روایت حجت‌الاسلام‌والمسلمین غلامحسین بشردوست؛ فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس

یادش به خیر، اولین بار مصطفی ردانی‌پور را در عملیات طریق‌القدس دیدم. ایشان یکی از فرماندهان اصلی تیپ امام حسین (ع) بود. از یکی از دوستان سپاه سوسنگرد سوال کردم: «این برادر روحانی کیست؟» گفتند: «آقای ردانی‌پور از فرماندهان تیپ امام حسین (ع) هستند.»

بعد از نماز ظهر و عصر، به سراغش رفتم و خودم را معرفی کردم. وقتی گفتم روحانی هستم، خیلی خوشحال شد و از وضعیت درسی و اساتیدم در قم سوال کرد. حرف‌های‌مان که گل کرد، فهمیدم با آقای عبدالله میثمی هم رابطه صمیمی دارد.

گفتم: «من برای یک ماه آمدم، ولی آقا محسن پایان مأموریت نمی‌دهد، می‌گوید باید بمانی!» گفت: «نباید هم اجازه بدهد. او کار درستی می‌کند!» پرسیدم: «چرا؟ مگر من چه کرده‌ام که باید این‌طور جواب بدهد؟» جواب داد: «شما طلبه هستید، وجودتان دارای اثر زیادی در بین رزمندگان است. شما اگر بمانید، کمک زیادی به جنگ می‌کنید. از شما خواهش می‌کنم فکر رفتن را از سرتان بیرون کنید. امروز، روز ماندن است، نه رفتن.»

خط‌ مشی فراجناحی ردانی‌پور

دو تیپ نجف اشرف و امام حسین (ع) از استان اصفهان، کاملا قوی بودند و نیروهای زیادی داشتند. گردان‌های زیادی هم داشتند، اما این دو تیپ، از مسائل سیاسی اصفهان خیلی متأثر شده بودند. من این را از نیروهای این دو تیپ به‌خوبی احساس می‌کردم.آقای ردانی‌پور منتسب به هیچ‌کدام از آن دو جناح نبود، بلکه نقطه وسط آن‌ها بود و هر دو طرف را کنترل می‌کرد؛ هر دو جناح هم او را قبول داشتند و به ایشان احترام می‌گذاشتند.دوستان اصفهانی می‌گفتند، مصطفی همیشه می‌گوید: جنگ طبق فرمان امام خمینی (ره) در اولویت است و ما باید با وحدت ابن کار را انجام دهیم؛ مسائل سیاسی موقت و زودگذر هستند.

شخصیت معنوی آقا مصطفی

حرف‌های او در بین رزمندگان جایگاه خاصی داشت و از او تبعیت می‌کردند. سعی می‌کرد هر دو گروه را به هم نزدیک کند. آقا محسن هم با شناختی که از این روحیه مصطفی داشت، تصمیم گرفت ایشان را در عملیات رمضان، به ‌جای حسین خرازی به‌ عنوان فرمانده لشکر امام حسین (ع) که یکی از یگان‌های عمل‌کننده بود، معرفی کند.

در جلسات قرارگاه، وقتی تمام حرف‌ها زده می‌شد و آقا محسن جمع‌بندی می‌کرد، ایشان شروع می‌کرد به خواندن دعا و توسل، اشک همه را درمی‌آورد. در بین فرماندهان هم به‌ عنوان یک شخصیت معنوی مطرح بود که کار فرماندهی‌اش را خوب انجام می‌داد.

همه فرماندهان و رزمندگان، آقا مصطفی را که یک طلبه نظامی و معنوی بود، دوست داشتند و به او احترام می‌گذاشتند. نه‌تنها فرماندهان سپاه، بلکه فرماندهان ارتش هم او را دوست داشتند و مثل سپاهی‌ها احترامش می‌کردند. ایشان بااخلاق خوب همه را جذب می‌کرد.

غسل شب‌های احیا در ماه مبارک رمضان

قبل از عملیات رمضان، در عملیات دارخوین، یک دست مصطفی مجروح شد و تقریبا آن دست از کار افتاد، ولی سعی می‌کرد کسی متوجه این موضوع نشود! اخلاص او مثال‌زدنی بود، عاقبت خدا هم مزد این اخلاص و گمنامی‌اش را داد.

در عملیات رمضان، شب در قرارگاه فتح گفت: «حاج‌آقا، من یک کاری دارم و می‌خواهم کمکم کنی. حاضری یا نه؟» گفتم: «چه‌کاری داری؟ بگو حتما در خدمت شما هستم.» گفت: «می‌خواهم غسل کنم. غسل شب احیا. شب لیالی قدر. مستحب است در شب‌های قدر، غسل کنیم. کمک کن غسل کنم! آب روی سر من بریز فقط!»

وسط قرارگاه، باهم کنار یک تانکر آب رفتیم و او غسل شب احیا را که نمی‌دانم کدامین شب از شب‌های احیای ماه مبارک رمضان بود، انجام داد. بعد از غسل، وارد سنگر فرماندهی قرارگاه فتح شدیم تا مراسم احیا را به‌جای آوریم. او به من تعارف کرد که کمی دعای جوشن کبیر بخوانم. من هم خواندم، ولی قسمت زیادی از دعا را خودش خواند. دعا را با حال خوشی می‌خواند.

آن شب تا صبح، مصطفی دعا خواند و گریه کرد! خیلی از گریه‌های من به خاطر گریه‌های سوزناک او بود. آن شب انگار مصطفی در دنیا نبود. «الغوث الغوث» می‌گفت و گریه می‌کرد. طوری با خدا حرف می‌زد که انگار کنار او نشسته است. دعاخوانی مصطفی، غوغایی در قرارگاه برپا کرده بود. کسی نبود که آرام باشد. همه ضجه می‌زدند و اشک می‌ریختند. عجیب بود که برادران سپاهی و ارتش، با شور و حال خاص، از تأثیر معنویت او گریه می‌کردند.

اوج این مراسم، در قرآن به سر گرفتن بود که صدای «بک یا الله» او قرارگاه را منقلب کرد. هیچ‌وقت آن شب را فراموش نمی‌کنم، شبی به‌یادماندنی بود. آن شب نمی‌دانم چه عنایتی به مصطفی شده بود، انگار نه دلش می‌خواست صبح شود و نه دعا به اتمام رسد.

منابع

۱- عشوریون، احمدرضا، اطلس لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در دوران دفاع مقدس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، ص ۲۳۹.

۲- بهداروند، محمدمهدی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: غروب روز ششم: روایت: غلامحسین بشردوست، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۶۴، ۱۶۵، ۱۶۶.

۲۵۹

کد خبر 2101026

    خرید ارزان بلیط هواپیما از 900 ایرلاین رزرو ارزان 1.5 میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین 50 کشور در کوتاه‌ترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
  • فرمانده فراجناحی جبهه‌ها که ارتشی و سپاهی دوستش داشتند

  • حسن حضرتی: بخش قابل توجهی از میراث مکتوب ترکیه به فارسی نوشته شده/ تفرشی: شش هزار برگز سند تحویل وزارت خارجه دادیم بعدا گفتند همه سوخته و از بین رفته